یک قلم و یک برگ کاغذ همه ی بضاعت ما در نگاه به توست با آنکه می دانیم چشمهایمان لیاقت پابوسی تو را ندارند تو می آیی، آرام و بی صدا اما دلنشین با پرچم هایی به رنگ سبز و سرخ و مشکی و علم ها و کتل ها. تو می آیی و مسجد ها به استقبالت رخت عزا در بر می کنند، حسینیه ها سیاه پوش می شوند و حیات های محلی در کوچه ها و خیابان ها پا می گیرند هر جا که در گذر گامهای بی ریای تو باشد. تو می آیی وقتی در جان کوچک و بزرگ، پیر و جوان شهر خانه می کنی، نه ده روز و یک ماه و دو ماه و.... تو درجان همه خانه داری نامت که بر زبان جاری می شود کلید احساس و دیدار توست نام تو لوح محفوظی بر پیشانی آسمان دلها می درخشد، نام تو در زمان و بر زبان نیست که جاری می شود و معجزه می کند. به هر کجای تاریخ که سفر کنی گویندگان نام تو بسیارند و جویندگانت بسیار تر. نام تو خورشید است و سایه هدیه می کند، ماه است و مهتاب می پراکند و ما را به زندگی د رسایه ی نام تو امید می دهد. امسال هم آرام و بی صدا و دلنشین آمدی. شب اول ماه وقتی سر به سینه ی شهر نهادیم، سینه ی شهر خالی شده بو د از غیر تو و پیراهن های عزایشان بیانیه هاییست که فقط تو را می خواند و این بیانیه ی عشق به تو از روز اول حیات صادر شده است و تا روزی که دوستانت د ربهشت تو را ملاقات کنند اعتبار دارد. آنان که تو را دوست دارند بیانه ی عشق را هر شب زمزمه می کنند و هر روز فریاد می زنند. آنان که تو را از شب اول ماه تو تا شب اول ماه تو و از روز اول ماه تو تا روز اول ماه فقط تو را می خوانند: یا حسین
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |